قاصدک شعر مرا از بر کن،
برو آن گوشه باغ، سمت آن نرگس مست،
و بخوان در گوشش، و بگو باور کن!
مرا دریاب...!
مرا دریاب ای آنکه سر و پا قامتت تجلی عظمت خداوند در کائنات است!
دردهایم را با انعکاس مهرت تسکین ده!
کاش کودک سالمی بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود!
کاش کودک سالمی بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم!
ای کاش کودک سالمی بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم!
اما افسوس و هزاران افسوس . . .
زمانی که سراپای وجودم با دیدن قطعه ای شیرینی به وجد می آید، ضربان قلبم سریع تر می نوازد و چشم هایم از شوق خوردن آن برق می زند، آن هنگام بر کامم مُهر ورود شیرینی ممنوع حک می گردد!!
سهم من از شیرینی زندگی این است که در پیچ و خم راهروهای بیمارستان و ازدحام جمعیت داروخانه ها به دنبال تسکین دردم بگردم و بر خط به خط افکارم بنویسم شیرینی یعنی مرگ!!!!!
سهم من از زندگی این است.
پایان پیام /ش 56
واحد مشارکتهای مردمی بنیاد بین المللی پیشگیری و کتنرل دیابت